سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/6/23
5:2 عصر

شب قدر، تک و تنها، توی خوابگاه

بدست الهام بانـــو

شب قدر شد...

و من که هیچ توشه ای نداشتم تا چشامو باز کردم و به خودم اومدم دیدم 18 روز از رمضان گذشته و شده شب نوزدهم...

وقتی رمضان سال قبل رو به یاد میاوردم و شب قدری که مسجد جمکران مهمان بودم... دیگه بقیشو نگم

امسال توی خوابگاه تک وتنها ... تنهایی احیا گرفتم... اونم آروم آروم تا دانشجوهای اتاق کناری متوجه نشن که اگه بدونن شیعه هستم برام مزاحمت ایجاد میکنن.

توی همین فکرا بودم و داشتم از خدا گلایه میکردم که خدا سال قبل مسجد جمکران حالا اینجا تنهایی چقدر بی مزه و بی معنیه تنهایی بشینی جوشن کبیر بخونی تنهایی بشینی قرآن به سر بگیری...

یه دفعه یک فکر مثل یک جرقه... :

www.iransima.ir

برای اولین بار بود میرفتم این سایت ... اسم سایت رو از داداش یه زمانی شنیده بودم...

آدرس رو وارد کردم دیدم بــــــــــــله خودشه...

کلیک کردم شبکه اول مهـــــدیه تهران....

(همیشه آرزو داشتم یه بار که اومدم ایران برم مهـــدیه رو ببینم اما نشد.)

اما چه شبی بودا...

 

شب بیست و یک آخر هفته بود برگشتم خونه... اونجا کانالای ایران رو داریم... تازه خانواده هم بودند شب خوبی بود....

 

شب بیست و سه ساعت 9 حرکت کردم به سمت دانشگاه و خوابگاه...

همش غصه م این شده بود که خستگی راه نذاره شب رو بیدار بونم...

ساعت 12 رسیدم... مراسم شبکه دو شروع شده بود... حرم عشق    حرم امام رضا(ع)

چشامو بستم و گفتم یا امام رضا (ع) من فرض میکنم الان وسط صحن انقلاب نشستم... یا امام رضا منو قبول کن...

اگه دم سحر خوابم نمی برد میتونست شب خیلی خیلی با صفایی باشه...

اما پلکهام سنگین شد... خوابم برد ... چشامو که باز کردم دیدم نیم ساعت از اذان صبح گذشته...

دلم غم گرفت... هنوزم اون غم تو دلم هست.

 

راستی

سلام